زندگینامه شهید فکوری

زندگینامه شهید فکوری

  • 56
  • 10
 

همچنین شهید فکوری پس از تشکیل کابینه شهید رجایی با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد و پس از اینکه سرهنگ معین‌پور به فرماندهی نیروی هوایی گمارده شد. ایشان (شهید فکوری) مورد تشویق قرار گرفت و به سمت مشاور جانشینی رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب .

فکوری جزء، بزرگانی بود که پله به پله،‌ نردبام ترقی را طی کرد و وقتی به جایگاه خلبانی و کسوت هدایت جنگنده‌های ایرانی رسید،‌ کمال واقعی را با تمام وجود حس و لمس کرد.

جواد فکوری در ۷مهرماه سال ۶۰در راه بازگشت از جبهه بر اثر سقوط پرواز هرکولس سی-۱۳۰نیروی هوایی ارتش ایران ۱۳۶۰به همراه جمعی از فرماندهان ارتش و سپاه، تیمسار سرلشکر فلاحی، سرهنگ نامجو، سرداران کلاهدوز و جهان آرا، به شهادت رسید.

 
او فردی واقعاً مسلمان و دلسوز به حال انقلاب اسلامی بود. او کار را با حضور در نیروی هوایی شروع کرد و به علت عهده دار بودن دو شغل مهم و حساس به ناچار در هفته سه روز در نیروی هوایی بود و سه روز دیگر در وزارت دفاع.

 

 

یکی از کارهای گرانقدر ایشان اعزام 140 هواپیمای جنگنده به سوی خاک عراق پس از اولین حمله هوایی ناگهانی مزدوران بعث بود. شهید «فکوری» به عنوان فرمانده یک نیرو جهت منسجم و هماهنگ کردن نیروها بسیار تلاش می کرد.

شهید فکوری در تمام دوران خدمتش در ارتش به عنوان فردی مذهبی و قاطع شناخته می شد و به همین علت پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسوولیت ها و پست های زیر را به عهده داشت:

فرماندهی پشتیبانی پایگاه دوم شکاری- فرماندهی پایگاه دوم شکاری- فرماندهی پایگاه یکم شکاری- معاون عملیاتی نیروی هوایی و فرماندهی نیروی هوایی.

 

همچنین شهید «فکوری» پس از تشکیل کابینه شهید رجایی با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد و پس از اینکه سرهنگ «معین پور» به فرماندهی نیروی هوایی گمارده شد، ایشان (شهید فکوری) مورد تشویق قرار گرفت و به سمت مشاور جانشینی رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب شد و سرانجام موقعی که با سرداران دیگر اسلام از جنوب به تهران بر می گشت بر اثر سانحه هوایی همراه با دیگر عزیزان به خیل شهدا پیوست.

خاطرات شهید فکوری

مهریه 50 هزار تومانی شهید فکوری برای همسرش

این قدر در خانواده و فامیل ارتشی داشتیم که تا صحبت یک خواستگار ارتشی برای من شد،‌ مادربزرگم و دایی و عمه‌ام که در واقع به خاطر مرگ زود هنگام پدر و مادرم سرپرستی و نظارت کلی بر زندگی من داشتند، ندای مخالفت سر دادند. موضوع مدتی مسکوت ماند تا وقتی که تحصیلات شهید فکوری در آمریکا تمام شد و این بار خودش به خواستگاری آمد،‌ برای ازدواج خیلی بزرگ نشده بودم ولی از او خوشم آمد، ‌خانواده هم وقتی رضایت مرا دیدند،‌ چاره‌ای جز موافقت نداشتند. مهریه 50 هزار تومانی تعیین شد. سال 42 بود و مراسمی انجام گرفت و بعد از یک ماه نامزدی من به خانه شهید فکوری رفتم. 6 ماه بعد زندگی سیال ما شروع شد. 6 ماه در فرودگاه مهرآباد، سه سال در پایگاه شاهرخی همدان،‌ 3 سال در تهران، 8 سال هم در شیراز و ... سپری شد و همینطور زندگی‌مان در جاهای مختلف می‌‌گذشت....

انوش و آیدا به فاصله یک سال در همدان به دنیا آمدند و علی پسر کوچکم در شیراز. تا قبل از تولد بچه‌ها اغلب وقتها که جواد ماموریت داشت، ‌من هم با او می‌رفتم ولی بعد از آن،‌ وقتی که برای ادامه تحصیل دوباره‌ بورسیه آمریکا گرفت، تنها ماندم. سال 56 که بایست دوره ستاد را در آمریکا می‌گذراند، ‌من و بچه‌ها هم با او رفتیم.

کار زیاد و ... شهادت

حجم زیاد کار به او اجازه استفاده از مرخصی نداده بود. برای همین درخواست 3 ماه مرخصی داد. قرار بود بعد از اتمام دوره، مدتی برای تفریح به سفر برویم. ولی با وقوع انقلاب، روز بعد از تمام شدن دوره به ایران برگشتیم. اسفند 57 بود. خانه و زندگی‌مان در شیراز بود ولی بعد از سه ماه به تبریز منتقل شد.

در تبریز درگیری با حزب خلق مسلمان آغاز شده بود و جواد فرمانده مقابله با آنها بود.

البته 48 ساعت او را گروگان گرفته بودند که با وساطت یک درجه‌دار نیروی زمینی که او را نشناختیم، آزاد شد.‌ وقتی برگشت، تمام تنش کبود بود.‌ زخمهای عمیقی در پایش به وجود آمده بود. او در تبریز ماند و من و بچه‌ها در خانه‌ عمه‌ام در تهران مستقر شدیم.

بعد از ماموریت تبریز و سرکوب حزب خلق مسلمان به فرماندهی پایگاه یکم فرودگاه مهرآباد منصوب شد. بعد از یک ماه فرمانده نیروی هوایی شد و ما نیز با او به دوشان تپه منتقل شدیم. با شروع جنگ،‌ 20 روز خانه نیامد.

 

یک سال بعد از فرماندهی با حفظ سمت وزیر دفاع شد و یک سال و چند ماه وزیر بود و بعد مشاور عالی ستاد مشترک ارتش شد و بالاخره در 7 مهرماه سال 60 در راه برگشت از جبهه بر اثر سقوط هواپیما شهید شد.

او جزو بزرگانی بود که پله به پله، نردبام ترقی را طی کرد و وقتی به جایگاه خلبانی و کسوت هدایت جنگنده های ایرانی رسید، کمال واقعی را با تمام وجود حس و لمس کرد.

فکوری از وزرای کابینه شهید رجایی بود، به گونه ای که این شهید بزرگوار او را با حفظ سمت به وزارت دفاع منصوب کرد.

دینم را به دنیا نمی فروشم

چهار، پنج سال مطالعات گسترده بر ادیان مختلف، باعث گرایش شدید او به اسلام شد. نماز به موقع، قرآن و روزه اش ترک نمیشد.

آن موقع کسی به اسم تیمسار ربیعی فرمانده پایگاه شیراز بود. وی در ماه رمضان ساعت 10 صبح جواد را برای صرف نوشیدنی به دفترش دعوت کرده بود. می دانست جواد اهل روزه است. جواد هم نرفت. به او گفتم : امسال، سال درجه ات است. با ربیعی سر ناسازگاری نگذار. اما جواد تاکید کرد : دینم را به درجه و دوره نمی فروشم.

 

تیمسار ربیعی هم مرا دید و گفت: شوهر تو شب و روز من را گذاشته و به دینش می رسد. اغلب اوقات عادت داشتیم برای ناهار روز جمعه به باشگاه افسران در پایگاه برویم. پایگاه سه رستوران داشت که هر کدام مخصوص یک گروه بود. باشگاه افسران، باشگاه همافرها و باشگاه درجه دارها. آخرین باری که به باشگاه رفتیم یک همافر به دلیل اینکه غذای رستوران های دیگر تمام شده بود، به باشگاه افسران آمد. تیمسار ربیعی قبل از اینکه همافر شروع به خوردن کند ضمن اینکه از او می پرسید چرا به این باشگاه آمده، او را بلند کرد و سیلی محکمی به او زد. غذای ما به نیمه رسیده بود. جواد ما را بلند کرد و به خانه رفتیم و از آن به بعد دیگر به باشگاه نرفتیم.

جواد می گفت : تحمل این زورگویی ها را ندارم. در این مواقع به خاطر اینکه خجالت آن فرد را بیشتر نکند سکوت می کرد.

سرپرست خانواده های بی سرپرست بود

زیر دست نواز بود. بعد از شهادتش فهمیدیم که سرپرستی 5،6 خانواده را بر عهده داشت. در پایگاه شیراز معماری به نام قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه، خفه شد. جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران می خورند به خانواده قبادی هم بدهند و خودش پول آن را حساب می کرد. البته هیچ وقت به من نمی گفت. یک روز خانم قبادی به منزل ما آمد و موضوع را به من گفت و تاکید کرد : می خواهم شما هم راضی باشید، گفتم: آنچه سرهنگ فکوری می کند مورد قبول و رضایت من است.

ماجرای شهادت شهید فکوری

یکروز جواد هراسان به خانه آمد و گفت: ساک مرا ببند، می‌خواهم با تیمسار فلاحی به جبهه بروم. برخلاف همیشه نگران شدم و خواهش کردم، نرود. به او گفتم: تو مدتها در جبهه بودی، من و بچه‌ها دوری تو را زیاد تحمل کردیم. به خاطر بچه‌ها نرو. او برخلاف همیشه شماره تلفنی داد و گفت: هر وقت کاری بود، تماس بگیر ولی من باید بروم. سه‌شنبه قرار بود، بیاید ولی دوشنبه زنگ زد و گفت: برگشت ما به تاخیر افتاده و پنجشنبه می‌آیم. آن شب نگرانی و دلشوره‌ام بیشتر شد و بی‌‌خوابی به سرم زد. صبح خواب ماندم و برخلاف همیشه اخبار ساعت 8 را گوش ندادم. هنوز خواب بودیم که یکی یکی دوستانم به بهانه‌های مختلف به خانه ما آمدند و وقتی دیدند من از ماجرا خبر ندارم، چیزی نمی‌گفتند.

 

 

حتی ظهر وقتی علی را از مدرسه آوردم، متوجه حضور ماشین‌های متعدد دوستان و آشنایان نشدم که منتظر بودند بعد ازخبردار شدن من از ماجرا، داخل خانه شوند. تا اینکه پسر دایی‌ام که برادر شیری من بود، با من تماس گرفت و خبر را داد. جیغ کشیدم و بی‌هوش شدم. خیلی‌ها به دیدن من آمدند ولی بیشتر اوقات بی‌هوش بودم. حتی در دیدار با حضرت امام (ره) بی‌هوش شدم.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد



  • تاریخ ارسال : شنبه 23 آبان 1394 ساعت: 13:14
  • نویسنده :

می پسندم نمی پسندم
نظرات()
برچسب ها : ,

مطالب مرتبط


بخش نظرات این مطلب



برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







ورود کاربران

ورود کاربران

    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضويت سريع

    عضويت سريع

      نام کاربری
      رمز عبور
      تکرار رمز
      ایمیل
      کد تصویری
      چت باکس

      چت باکس


        نام :
        وب :
        پیام :
        2+2=:
        (Refresh)
        پشتيباني آنلاين

        پشتيباني آنلاين

          پشتيباني آنلاين
          آمار

          آمار

            آمار مطالب آمار مطالب
            کل مطالب کل مطالب : 1462
            کل نظرات کل نظرات : 0
            آمار کاربران آمار کاربران
            افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
            تعداد اعضا تعداد اعضا : 0

            آمار بازدیدآمار بازدید
            بازدید امروز بازدید امروز : 140
            بازدید دیروز بازدید دیروز : 80
            ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 14
            ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 8
            آي پي امروز آي پي امروز : 47
            آي پي ديروز آي پي ديروز : 27
            بازدید هفته بازدید هفته : 237
            بازدید ماه بازدید ماه : 220
            بازدید سال بازدید سال : 1196
            بازدید کلی بازدید کلی : 64002

            اطلاعات شما اطلاعات شما
            آی پی آی پی : 3.15.197.123
            مرورگر مرورگر :
            سیستم عامل سیستم عامل :
            تاریخ امروز امروز :
            تبادل لینک هوشمند

            تبادل لینک هوشمند

              تبادل لینک هوشمند

              برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عصر و آدرس asr581.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






              خبرنامه

              خبرنامه

                براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



                آخرین نطرات کاربران

                آخرین نطرات کاربران

                  درباره ما

                    به وبلاگ من خوش آمدید

                  کلیه ی حقوق مادی و معنوی سایت مربوط به عصر بوده و کپی برداری از آن با ذکر منبع بلامانع می باشد.
                  قالب طراحی شده توسط: تک دیزاین و سئو و ترجمه شده و انتشار توسط: قالب گراف